Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران اکونومیست»
2024-04-25@04:27:59 GMT

چرا حجاب به بحران تبدیل می‌شود؟

تاریخ انتشار: ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۵۲۰۷۳

چرا حجاب به بحران تبدیل می‌شود؟

جامعه ما از شکاف های سیاسی و اجتماعی هیچ سودی نمی برد و امروز بیش از همیشه به گفتگوی ملی بین نسل های اجتماعی فعال جامعه ایرانی(به ویژه جوانان و نوجوانان) و سیاستگذاران اجتماعی و فرهنگی نیاز داریم تا تفاوت های ارزشی بین نسلی بهانه ای برای پذیرش دیگری و شکل گیری گفتگو و مدارا و همکاری بین نسلی و نه تضاد و گسست و قهر بین نسلی باشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

باید سیاست اجتماعی و فرهنگی مداراگرایی را تدوین و ترویج کنیم که در توافق با ارزش های بین نسلی باشد.  یکی از مسائل جامعه ایرانی «ناهمنوایی ارزش های دولت سنت گرا و نسل های اجتماعی نوگرا» است.

نظام سیاسی ما به دلیل سنت گرایی و عدم درک تحولات ارزشی در جامعه، امکان درک پذیرش و ارتباط و تعامل و با نمایندگان و حاملان ارزش های نو یعنی خانواده ها و فرزندان آنها را از دست می دهد که در نتیجه به دلیل فقدان حمایت از ارزش های نسل های نو، تعارض و کنش های رفتاری خشونت گرایانه جامعه شکل می گیرد.

 

نظام حکمرانی ما نماینده سنت و گذشته نگر است و قوانین و سیاست های اجتماعی و فرهنگی بر پایه سنت نوشته و ترویج می شود.

جریان ارتباطات در یک نظام سنت راهبر، از بالا به پایین، آمرانه و غیرگفتگویی است. فرمان و دستورالعمل صادر می کند و انتظار تبعیت بدون پرسش را دارد.

در صورتی که نسل های اجتماعی جدید، به دلیل زیست در دنیای مدرن، علاوه بر علاقه به ارزش های ستنی، دارای اولویت ها و ترجیحات ارزشی و هنجاری و رفتاری مبتنی بر نظام ارزش های مدرن نظیر آزادی و انتخاب فردی، ارتباطات افقی و گفتگویی، برابری طلبی، پذیرش دیگری متفاوت از خود و...هست.

به دلیل این تحولات ارزشی در جامعه ایرانی، ما نیاز به یک سیاست اجتماعی وفرهنگی مداراگرا و دموکراتیک مبتنی بر پذیرش تفاوت و احترام به ارزش های متکثر همه هویت های فعال را داریم.


چون نظام حکمرانی ما، بدون توجه به تحولات محیطی و ارزشی پیرامون، همچنان صرفا بر سنت و بازتولید ارزش های سنتی خود تاکید می کند، امکان درک، پذیرش و ارتباط و تعامل را با جهان مدرن و ارزش های دوران نسل های جدید از دست می دهد.

در واقع دولت فاقد درک تحولات و تعامل درست و با نمایندگان و حاملان ارزش های نوین یعنی نسل خانواده ها و فرزندانی است که در یک دنیای متفاوت از سنت جامعه پذیر شده اند.

نسل جدید دارای منابع جامعه پذیری و هویتی متنوع و متکثر و نو و نگاه به آینده، ارزش های تک پایه ای و سنت محور را به چالش می کشد.

برخورد غیرگفتگویی و آمرانه دولت سنت گرا با ارزش ها و هنجارهای نسل های جدید در حوزه باورها و هنجارها و سبک زندگی دولت به جای استفاده از تعامل و مدارا، با تحولات پوشش و مد و رفتارهای فراغتی و تفریحی آنها در خیابان ها برخورد می کند که نتیجه آن تعمیق شکاف های اجتماعی، شکاف دولت ملت و فروپاشی سرمایه اجتماعی نظام سیاسی و شکل گیری بحران است.

در واقع دولت سنت گرا ظرفیت و توان پذیرش و گفتگو با حاملان نسل های نو را از می دهد و با به کارگیری قوه قهریه(نیروی گشت ارشاد در حوزه پوشش و حجاب) دست به خودزنی سیاسی و اجتماعی می زند و با دست خود بحران می آفریند.

ریشه این امر بر می گردد به اینکه بعد از انقلاب این تصور شکل گرفت که چون نظام سیاسی و فرهنگی اسلامی شده است، می تواند باید در همه حوزه ها از جمله الگوهای جامعه پذیری و سبک زندگی مردم، قاعده و اندازه تعیین کند.

وظیفه جامعه پذیری و انتقال ارزش ها و هنجاری ایرانی و اسلامی و مدرن در حوزه سبک زندگی و پوشش و...، وظیفه مهمترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده است.

دولت مدرن، وظیفه اش ایجاد و توسعه بستر و زمینه ها افزایش کیفیت زندگی، رفاه، خلق ثروت، امید اجتماعی، شادابی اجتماعی و... است نه وظایف تخصصی خانواده. نوعی جابجایی وظایف و مسئولیت ها رخ داده است، دولت کار خانواده را انجام می دهد و خانواده هم کار دولت را.

به دلیل جابجایی مسئولیت ها، اکنون تمام دغدغه خانواده تامین معیشت، جبران نارکارآمدی آموزش مدرسه ای و دانشگاهی، یافتن شغل، ازدواج و تامین مسکن و... برای فرزندان شان است، مواردی که وظیفه اصلی دولت است.

تمرکز خانواده برای جبران وظایف امور اجتماعی، اقتصادی و معیشتی دولت، فرصتی را برای کنشگری خانواده و والدین در زمینه جامعه پذیری، ترویج سبک زندگی و تعامل و گفتگو با فرزندان باقی نگذاشته است.

در بسیاری از خانواده های ایرانی، والدین با فلان شیوه پوشش فرزند مشکلی ندارد، اما در خیابان دولت و نیروی انتظامی جلوی این کار را می گیرد، قانون می گذارد، تنبیه می کند، پرونده می سازد و با خشونت برخورد می کند و به جای راهبرد گفتگویی و اقناع از زور و قدرت استفاده می کند.

جان باختن ژینا امینی به ما یادآوری می کند که استمرار این شیوه ها و رفتارها می تواند به انباشته شدن نارضایتی ها و هم آیندی بحران ها در جامعه بینجامد و خسارت ها و زیان ها و پیامدهای جبران ناپذیری نظیر مرگ امید اجتماعی و مهاجرت نسل های نو و در همان حال فروپاشی اعتبار و سرمایه اجتماعی نظام سیاسی به دنبال داشته باشد.

جامعه ما از شکاف های سیاسی و اجتماعی هیچ سودی نمی برد و امروز بیش از همیشه به گفتگوی ملی بین نسل های اجتماعی فعال جامعه ایرانی(به ویژه جوانان و نوجوانان) و سیاستگذاران اجتماعی و فرهنگی نیاز داریم تا تفاوت های ارزشی بین نسلی بهانه ای برای پذیرش دیگری و شکل گیری گفتگو و مدارا و همکاری بین نسلی و نه تضاد و گسست و قهر بین نسلی باشد. باید سیاست اجتماعی و فرهنگی مداراگرایی را تدوین و ترویج کنیم که در توافق با ارزش های بین نسلی باشد.

نسل های اجتماعی ما برای ساختن آینده ایران، به گفتگو، همکاری و همدلی و مشارکت بین نسلی نیاز دارند نه طرد و قهر و انکار و مرگ.

 

عصر ایران؛ منصور ساعی (استادیار ارتباطات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)-  

منبع: ایران اکونومیست

کلیدواژه: اجتماعی و فرهنگی نسل های اجتماعی بین نسلی جامعه ایرانی جامعه پذیری نظام سیاسی سبک زندگی بین نسل ارزش ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۵۲۰۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

درمورد زنان چند بار دست در حفره حجاب کردند و گزیده شدند، اما باز هم تکرار می‌کنند!

عباس عبدی در اعتماد نوشت: چرا عده‌ای با علوم اجتماعی و انسانی به شدت دشمن هستند؟ گروهی که در مرحله بعد نیز به شیوه‌های گوناگون با دانش پزشکی مخالفت می‌کنند. ریشه این مخالفت را باید در الزامات عقلانیت جدید و ترس سنت‌گرایان و به طور مشخص مستبدان و یا بنیادگرایان با این عقلانیت جست‌وجو کرد. ریاضیات و فیزیک کمتر دچار این وضعیت بوده‌اند. بشر از روزی که به مفهوم عدد پی برده دو به علاوه دو را چهار می‌داند و مخالفت با این گزاره ممکن نیست، یا آن اندازه به دور از عقل سلیم است که محلی برای مخالفت باقی نمی‌گذارد. ولی ماجرای جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی و انسانی و تا حدی پزشکی متفاوت است.

جامعه‌شناسی یکی از جدیدترین علوم است و اگر بخواهیم خیلی ساده و فشرده تعریف کنیم، بر این فرض استوار است که ریشه پدیده‌های اجتماعی در دنیای انسانی ما قرار دارد و به جای آنکه پدیده‌های اجتماعی را به چیزهایی مثل خشم خدایان اسطوره‌ای یا طبیعت نسبت بدهد، ریشه‌ها و علل را در مناسبات میان انسان‌ها جست‌وجو می‌کند. بر این اساس، جامعه‌شناسان معتقدند که جامعه در طول زمان و به تدریج و بر اثر کنش‌های متقابل انسانی شکل می‌گیرد یا به عبارت ساده‌تر، مجموعه انسان‌ها با هم جامعه را می‌سازند.

این فرض یا ایده معنایش این است که جامعه چنان نرم و شکل‌پذیر نیست که کسی یا کسانی بتوانند مثل موم هر جور که می‌خواهند آن را شکل بدهند. جامعه‌شناسی نشان می‌دهد که بسیاری از خواست‌ها و ذهنیت‌های صاحبان قدرت تحقق‌پذیر نیست؛ و چه بسا نتایج مترتب بر اعمال و رفتار آنان چیزی مغایر با اهداف مورد نظرشان شود. از این منظر علوم اجتماعی برای آنان در نقش جام جهان‌بین است در حالی که آنان هیچ علاقه‌ای به دیدن واقعیات این جام ندارند و به صورت پیش‌فرض آن‌ها را انکار می‌کنند.

جامعه‌شناسی چه پیامی دارد که تا این اندازه مورد نفرت و خشم چنین افراد و گروه‌هایی است؟ به نظرم از میان همه پیام‌ها دو جنبه از همه مهم‌تر است. یکی نگرش تاریخی و دیگری قائل بودن اعتبار برای عینیت اجتماعی و استقلال نسبی آن از اراده‌های فردی و حتی اثرگذاری و جهت‌دهی آن بر اراده است.

نگرش تاریخی یعنی اینکه پدیده‌های اجتماعی در زمان شکل می‌گیرند، رفته‌رفته جا می‌افتند و در طول زمان تغییر می‌کنند و در نهایت هم در زمانی مقرر نیز کاملا دگرگون می‌شوند و از میان می‌روند. این نگرش می‌گوید پدیده‌های اجتماعی ازلی و ابدی نیستند. عقاید مردم، سبک زندگی آن‌ها، سلیقه‌ها و گرایش‌ها و بسیاری از چیزها همواره در حال تغییر است و کسی یا کسانی نمی‌توانند یک قاعده تعیین کرده و از همگان بخواهند که بر اساس آن عمل کنند.

مثل اینکه قاعده‌ای بگذارند که همه باید یک نوع غذا بخورند. در جهان قدیم علوم اجتماعی به معنایی که امروز می‌شناسیم، چندان اهمیت نداشت. زیرا برای تبیین پدیده‌های اجتماعی به تقدیر یا خواست خدایان و مانند آن متوسل می‌شدند. مثلا درباره فقر معتقد بودند که این سرشت خلقت و طبیعت است که برای گروهی از مردم فقر را رقم زده و برای گروهی دیگر موقعیت بالا را. به تعبیر حافظ «بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی/ خون خوری‌گر طلب روزی ننهاده کنی…»

در چنین جامعه‌هایی تحولات بسیار آهسته و بطئی بود. تحرک اجتماعی، روابط میان فرهنگ‌ها و ساکنان مناطق گوناگون خیلی کم بود. بنا بر این کمتر عاملی در جامعه بود که در کوتاه یا حتی میان‌مدت دچار تحولات ریشه‌ای شود و اساسا پرسشی هم درباره تغییر پیش نمی‌آمد و اگر هم بود به تقدیر و سرنوشت و اموری از این نوع نسبت داده می‌شد. در حالی که در چند سده اخیر در اروپا و در ۱۵۰ سال اخیر در ایران تغییرات بسیار گسترده و تند بوده است.

کافی است تصویری چند بعدی از ایران در ۱۵۰.۱۰۰ و حتی ۵۰ سال پیش داشته باشیم و با تصویر مشابه امروز مقایسه کنیم، خواهیم دید که در چهار جهان به نسبت متفاوت قرار داریم. این واقعیت حتی در طول یک نسل نیز مشهود است. ما از چند دهه پیش، از یک جامعه روستایی با اقتصاد کشاورزی و خانواده‌های گسترده، افرادی کم‌سواد و بی‌سواد در فضایی غیرارتباطی وارد عصر صنعتی، شهری با خانواده‌های هسته‌ای یا تک‌عضوی، فناوری دیجیتال، مردم تحصیلکرده و با ارتباطات گسترده شده‌ایم. طبیعی است که هضم این حد از تغییرات برای خیلی‌ها سخت است.

یکی از نزدیکان از عذاب‌هایی که مادر پیرش می‌کشید تعریف می‌کند که با دیدن بی‌توجهی نوه‌ها به دین و نیز پوشیدن شلوارک و تاپ دختران در خانه جلوی برادران خودش چنان حرص و جوش می‌خورد که حد ندارد. یا از سفر رفتن آنان با دوستان‌شان، یا شادی‌ها و زندگی آنان را نمی‌تواند درک کند و تعابیری دیگر از آن‌ها در ذهن دارد. یا دیر ازدواج کردن یا اصلا ازدواج نکردن که مطلقا قابل فهم برای او نیست.

خوب این مادربزرگ دوست‌داشتنی کار چندانی نمی‌تواند انجام بدهد، ولی حکومت‌ها و صاحبان قدرت که نتوانند این تحولات را هضم و درک کنند و بخواهند مانع از تغییرات شوند یا حتی تغییراتی را برخلاف خواست عمومی ایجاد کنند، دچار شکست‌های فاحش می‌شوند، در حالی که دانش جامعه‌شناسی می‌تواند آنان را از این خبط‌های سیاستی دور دارد.

یکی از جالب‌ترین نمونه‌های آن اقدامات رضاشاه در مخالفت با حجاب و برداشتن آن از سر زنان بود. او به خیال یا ادعای خود می‌خواست جامعه را پیشرفته کند، لذا محصول تحولات جامعه مدرن که مشارکت زنان بود را با ریشه آن - که تحولات اقتصادی و اجتماعی است - اشتباه گرفت و جابه‌جا کرده و در سال ۱۳۱۴، اقدام به کشف حجاب اجباری کرد. در شرایطی که ایران هنوز در دوره ارباب‌رعیتی و خان‌خانی بود. غالب اقتصاد آن معیشتی و کشاورزی بود، طوایف هنوز یکه‌تاز بودند.

بی‌سوادی بالای ۸۰ درصد بود. بی‌سوادی زنان احتمالا بالای ۹۵ درصد بود، اشتغال صنعتی و اداری در حداقل‌های قابل تصور بود، شهرنشینی زیر ۲۵ درصد بود، نرخ‌زاد و ولد و نیز مرگ و میر بسیار بالا بود و هیچ نشانه‌ای از شاخص‌های جامعه مدرن در حد متعارف دیده نمی‌شد. او در چنین شرایطی مدعی آزاد کردن زنان بود!

در حالی که مردانش آزاد نبودند و در همان زمان نزدیک‌ترین همراهان سیاسی خود را یکی پس از دیگری در زندان می‌کشت یا بیرون از زندان مجبور به خودکشی می‌شدند. این سیاست به نحو دیگری نیز در حکومت محمدرضا پهلوی نیز ادامه یافت و نتیجه همه اینها را در جریان انقلاب دیدند و جالب اینکه در هر دو مورد سیاستمداران فهمیده‌ای بودند که آن‌ها را از این رفتارها منع می‌کردند.

اکنون نیز با مشکل مشابهی مواجه شده‌ایم؛ قانون فرزندآوری رویه دیگری از همین بی‌توجهی و دشمنی با علوم اجتماعی است. قانونی که با صرف هزینه‌های سرسام‌آور نه‌تنها به اهداف تعیین شده، نرسید که نتایج آن کاملا هم معکوس بوده که در یادداشت جداگانه‌ای با ریز جزییات اشاره کرده‌ام.

مورد مهم‌تر که هزینه‌های مادی، روانی، اجتماعی و سیاسی آن بسیار بیشتر است، نحوه مواجهه با مساله پوشش زنان است. تا حالا چند بار دست در این حفره کرده و گزیده شده‌اند و همچنان هم در حال تکرار آن هستند. توجه ندارند که نتایج منفی این سیاست‌ها بسیار زیان‌بار است. می‌خواهید بدانید که نتیجه چه خواهد شد؟

توماس پیکتی در کتاب «تاریخ کوتاه برابری» با تحلیلی دقیق از بی‌توجهی بلشویک‌ها در تقدیس روابط قدرت و یقین آنان به دانستن حقیقت؛ سرنوشت این حکومت را که مهد سوسیالیسم و منع مالکیت خصوصی و مظهر برابری بود را در پایان عمر ۷۳ ساله‌اش چنین ترسیم می‌کند: «روسیه در سده بیستم به کشوری بدل شد که مالکیت خصوصی را کاملا لغو کرده بود، [ولي] در آغاز سده بیست و یکم به پایتخت جهانی الیگارشی‌ها و نبود شفافیت مالی و بهشت‌های مالیاتی تبدیل شد.»

اگر در سال ۱۹۲۰ و یا حتی ۱۹۴۵ پس از تبدیل شدن اتحاد جماهیر شوروی به یکی از دو قطب جهان، کسی می‌گفت که فقط ۴۵ سال دیگر لازم است تا جامعه‌ای به نسبت مذهبی، همراه با سرمایه‌داری لجام‌گسیخته را در مناطق شوروی شاهد باشیم، اصحاب قدرت مسخره می‌کردند؛ ولی بودند کسانی که ادامه آن روند رسمی حکومت کمونیستی را غیرممکن می‌دانستند. امروز نه فقط یک الیگارشی فاسد سرمایه‌داری در آنجا هست، بلکه افراطی‌ترین مذهبی‌های جهان نیز در گوشه و کنار آن امپراتوری عجیب ریشه دوانده و حتی خودشان را هم از تبعات فاجعه‌بار این افراط‌گری بی‌نصیب نگذاشته‌اند.

کشورهای کمونیستی می‌خواستند جامعه‌ای بسازند که همه انسان‌ها مطابق با قاعده‌ای که حکومت می‌گوید فکر و تحلیل کنند، غذا بخورند، لباس بپوشند، یکسان ببینند و… حتی برای اینکه چه کسی با چه کسی ازدواج کند از حزب کمونیست مجوز بگیرند. اسلاونکا دراکولیچ نویسنده و متفکر کروات در کتاب «کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیم» می‌نویسد: «اگر زنی لباس زیبا می‌پوشید عنصر مشکوکی به حساب می‌آمد که گاهی حتی لازم بود درباره‌اش تحقیق شود.

اعضای حزب کمونیست در یوگسلاوی تا سال‌ها بعد از جنگ هم اگر می‌خواستند با زنی ازدواج کنند که ظاهر مشکوکش به وضوح بر اصل و نسب «بورژوایی» او دلالت می‌کرد، می‌بایست رسما از حزب درخواست مجوز می‌کردند». (ص ۴۹)

امروز نه از یوگسلاوی نشانی مانده و نه از آن حزب کمونیست صادرکننده مجوز ازدواج؛ چنان که از شوروی و حزب کمونیستش هم نشانی نمانده، اما جامعه‌ای بسیار متفاوت به جا مانده است. البته یک چیز دیگر هم به جا مانده و آن قضاوتی است که درباره آن سیاست‌ها ابراز می‌شود. قضاوتی همراه با خوارشماری و نفرتی که در مورد این رفتارها و آن ایده‌ها وجود دارد.

بی‌توجهی به رویکردهای جامعه‌شناسانه هزینه سنگینی است که پرداخت خواهد شد. فریب کلاه‌برداران گندم‌نمای جو فروش را نخورید.

دیگر خبرها

  • تاثیر فرهنگ ‌بر سلامت خانواده ‌
  • تاثیر فرهنگ فرهنگ ‌بر سلامت خانواده ‌
  • درمورد زنان چند بار دست در حفره حجاب کردند و گزیده شدند، اما باز هم تکرار می‌کنند!
  • زمینه‌های فرهنگ‌سازی حجاب؛ گرایش ذاتی به حیا و خانواده‌دوستی
  • یک پیش‌بینی تکان‌دهنده از وضعیت تورم در ایران
  • گاهی معضلات به دلیل حل نشدن به بحران‌های بالفعل تبدیل می‌شود
  • بنیان خانواده باید در جامعه حفظ و تقویت شود
  • مطالعات جامعه‌شناسی فاجعه
  • ارزش‌های ناب انسانی و اسلامی در جامعه ایرانی
  • ورزش های ناب انسانی و اسلامی در جامعه ایرانی